اشتباه اداری بود یا نقشهای حسابشده؟(یادداشت روز)
انتخابات اخیر مجلس در عراق، با پیروزی خیرهکننده جریانهای نزدیک به مقاومت و تشکیل «بزرگترین بلوک شیعه در پارلمان» این کشور پایان یافت و این در حالی است که، جریانهای غربگرا در این کشور با هدایت برخی بازیگران بینالمللی مثل آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای مرتجع عرب، تمام توان خود را برای شکست جریانهای سیاسی نزدیک و مرتبط با مقاومت به میدان آورده بودند. آنچه روز پنجشنبه 13 آذرماه در عراق مثل بمب صدا کرد
- یعنی انتشار نام انصارالله یمن و حزبالله لبنان در لیست گروههای تروریستی عراق- میتواند واکنشی به همین شکست جریان غربگرا و بازیگران خارجی در انتخابات 11 نوامبر (20 آبان) باشد. ماجرا از این قرار است که در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۴ (6 روز پس از انتخابات)، روزنامه عراقی «الوقایع العراقیه»، «تصمیم شماره ۶۱ کمیته ملی مسدودسازی اموال تروریستها» را منتشر کرد که بر اساس درخواست مالزی و اجرای قطعنامه ۱۳۷۳ شورای امنیت (مصوب ۲۰۰۱) تهیه شده است. این مطلب روز پنجشنبه 13 آذر مورد توجه قرار گرفت و جنجالی بزرگ در عراق بر پا کرد. در کمال تعجب در این فهرست نام «حزبالله لبنان» و «انصارالله یمن» به طور صریح درج شده بود. انتشار این اسامی، موجی از خشم در میان عراقیها به راه انداخته است طوری که نخستوزیر و رئیسجمهور عراق فورا واکنش نشان داده و این رویداد را ناشی از یک اشتباه، دانسته و بر لزوم برخورد با خاطیان تاکید کردند. در این باره گفتنیهایی هست:
1-آنچه واضح و مشخص است این که، جبهه غربی و عبری بعد از عملیات 7 اکتبر و به ویژه جنگ 12 روزه، پروژه بیسابقهای را برای مهار محور بزرگ مقاومت به رهبری ایران آغاز کردهاند و «تام باراک» نماینده آمریکا مسئول جلو بردن این پروژه است و آنچه روز پنجشنبه در عراق خبرساز شد، بخشی از همین پروژه بزرگ است. در واقع جبهه غربی و عبری با کمک برخی مرتجعین عرب در حال پیش بردن این پروژه در عراق، لبنان، سوریه و یمن به صورت همزمان است. تحولاتی که در شرق و جنوب یمن و به واسطه امارات و عربستان و ایضا انگلیس و رژیم صهیونیستی پیش میرود -به ویژه در المهره- و آنچه در لبنان با محوریت «ژوزف عون» و به شکل مذاکره با رژیم صهیونیستی جلو میرود، و تحرکات گستردهای که صهیونیستها در سوریه آغاز کردهاند، همه و همه تکههای پراکندهای از یک پروژه واحدند.
2-هیچگاه نباید فراموش کرد که، «پروژه داعش شکست خورد اما هیچگاه رها نشد». کار ویژه داعش تضعیف و نابودی همین جریانهای مقاومتی بود که امروز غرب و رژیم صهیونیستی، به دنبال تضعیف یا نابودی آن هستند. داعش را آورده بودند تا ضمن تضعیف جریان مقاومت، و تجزیه و تضعیف کشورهایی مثل سوریه، عراق، لبنان و ایران، برای رژیم صهیونیستی «حاشیه امن» بسازند. بنابراین، هدف همان هدف است با این تفاوت که این بار، صاحبان پروژه خود نیز مستقیما وارد میدان شدهاند. دلیل «بیسابقه» خواندن این پروژه همین امر است. آنها این بار خیلی عیان وارد میدان شدهاند و نیازی به پیمانکاری
(مثل داعش) ندیدهاند. لذا میتوان با قطعیت گفت، آنچه در عراق، سوریه، لبنان و یمن در جریان است، همه و همه با هدف
«تضعیف مقاومت» و « ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی» است و صهیونیستها نیز فقط یک راه برای تامین امنیت خود میشناسند که آن را سالها پیش و صراحتا در دکترین «بنگوریون» آوردهاند:
«هیچ کشوری در منطقه نباید بزرگتر و قویتر از اسرائیل باشد.»
مانع اصلی و نهائی را نیز کشور عزیزمان ایران میدانند.
3-آنچه در دو بند بالا گفته شد، در واقع «هدف» دشمن بود و این هدف، سالهاست که وجود دارد؛ یعنی از همان اوایل انقلاب؛ و آنچه به صورت مرتب تغییر میکند، روشهای رسیدن به این هدف است. از ژوئن سال 2014(سال 93) که داعش با اشغال موصل بر سر زبانها افتاد تا 21 نوامبر 2017 (سال 96) که سردار بزرگ سلیمانی طی نامهای پایان رسمی داعش را خدمت رهبر معظم انقلاب اعلام کرد، روش استفاده از ظرفیت گروههای تروریستی و تکفیری از سرتاسر عالم بود، حالا روش شده، استفاده از گروههای پراکنده تروریستی و تکفیری بعلاوه به میدان آمدن صاحبان اصلی پروژه یعنی آمریکا، رژیم صهیونیستی بعلاوه برخی کشورهای اروپایی و عربی. به قول صدراعظم آلمان، اسرائیل بخش سخت و کثیف کار را به جای همه غرب و اعراب انجام میدهد(!). ما فکر میکنیم مذاکره و برجام و...نیز، بخشی از همین پروژه بودهاند چون، اصلیترین بخش این پروژه یعنی «تجاوز مستقیم به ایران»
-که با پاسخ جانانه کشورمان مواجه شد- درست وسط مذاکره انجام و بعدها معلوم شد، این مذاکره در واقع «تله»ای برای این تجاوز بوده است.
4- اما آنچه باعث شده «صهیونیسم جهانی» تصمیم بگیرد این طور عریان وارد معرکه شود هم مهم است. به نظر میرسد کشتار نزدیک به 70 هزار نفر از ساکنان غزه (که برخی گزارشهای غیر رسمی عدد آن را تا 800 هزار نفر هم اعلام کردهاند)، ویرانی این باریکه و وجود فرصتی به نام ترامپ، صهیونیستها را به این نتیجه رسانده است که این بار، خیلی عریان وارد معرکه شده و به آن هدف قدیمی برسند. آنها در محاسبات خود میگویند، سنگینترین و بیشترین خسارات مادی، سیاسی و حیثیتی و جانی را متحمل شدهاند فلذا، باید به هر قیمتی که شده، کار را تمام کنند تا بعدها مجبور نشود این هزینهها را دوباره متحمل شوند. احتمالا در محاسبات رژیم صهیونیستی این هم آمده است که حماس تمام شده، با افزایش فشارها به حزبالله لبنان آن هم از سه ناحیه «حملات ایذائی»، «تحریم» و «فشار به دولت لبنان از طریق مذاکره» کار مقاومت لبنان هم یکسره خواهد شد. در آن طرف یعنی یمن نیز امارات و سعودی مشغولند و... از همه اینها مهمتر، فرصتی به نام ترامپ در آمریکا وجود دارد که باید نهایت بهرهبرداری را از آن کرد! اما صهیونیستها درست به همان دلیلی که- به رغم چند دهه محاسبه و برنامهریزی- در ایران موفق نشدند، در سایر کشورها هم موفق نخواهند شد؛ آنها اشتباه میکنند چون، نه حماس از بین رفته، نه حزبلله لبنان از بین رفتنی است. یمن و ایران نیز قدرتمندتر از همیشه آمادهاند و در عراق نیز قدرت بیش از هر زمان دیگری در دست محور مقاومت است؛ مقاومتی که همین چند روز پیش و در انتخابات، حمایت قاطع مردم عراق از خود را به نمایش عموم گذاشت. پنجشنبه هم که در عراق، تستی زدند، نتیجه را دیدند! بنابراین به نظر میرسد «توهم پیروزی در غزه و لبنان» در کنار «فرصت بینظیری مثل ترامپ» از جمله دلایل اعتماد به نفسی است که باعث شده دشمن، این طور عریان و وحشی وارد میدان شود.
5-جالب است که این روحیه «بدون تعارف و وحشی»، در مواجهه آمریکا با ونزوئلا نیز به وضوح دیده میشود. دو روز پیش در کنگره آمریکا درگیری لفظی شدیدی درباره کشتارهایی که ترامپ در دریای کارائیب به راه انداخته، به راه افتاد. بحث بر سر این بود که «چرا نیروهای آمریکایی پس از شلیک به قایقها و کشتیهای ونزوئلایی، به سرنشینان مجروح، تیر خلاص میزنند.» یا «چرا ترامپ اینقدر صریح از تجاوز به خاک ونزوئلا» آن هم به بهانههای واهی دم میزند! تا این که «ماریا سالازار» نماینده جمهوریخواه کنگره آمریکا پاسخ این 2 سؤال را این طور داد: «ما از بزرگترین ذخایر نفت جهان حرف میزنیم؛ ذخایر کشوری که حمله به آن کار سختی نیست و دسترسی شرکتهای نفتی به این ذخایر در چند روز آینده قطعی و قریبالوقوع است.»
6- در یک جمعبندی نهائی، رخدادهای اخیر عراق را باید «حلقهای از یک زنجیره تهاجم همهجانبه» دید که پس از ناکامی پروژههای نیابتی، به شکل مستقیم و عریان توسط غرب و متحدان منطقهای آن دنبال میشود. به نظر میرسد انتشار فهرست مورد اشاره در عراق، صرفاً یک اشتباه اداری نیست بلکه، آزمونی برای سنجش میزان مقاومت نهادهای عراقی در برابر دستورکار خارجی و تلاشی برای ایجاد تنش در فضای سیاسی این کشور، پس از اعلام نتایج انتخاباتی است. نتایجی که بیش از هرچیز بیانگر «عزم ملی» ملت عراق برای استقلال بود. این رویکرد تهاجمی، حاصل درکی اشتباه و محاسباتی غلط است. یعنی تصور دشمن بر این است که فشار حداکثری بر غزه، فرصت سیاسی در واشنگتن، و حملات روانی و امنیتی هماهنگ میتواند توازن قوا را به نفع جبهه مقابل تغییر دهد. اما آنچه نادیده گرفته میشود، تحول کمی وکیفی در محور بزرگ مقاومت از ایران و عراق تا یمن و لبنان و فلسطین و... است. امروز این جریان، تنها در میدان نبرد مؤثر نیست، بلکه در سازوکارهای سیاسی و پارلمانی نیز ریشه دوانده و پشتوانه اجتماعی قدرتمندی دارد.
جعفر بلوری