معتادان به فضـای مجـازی در دام اخبـار جعـلی
آرش فهیم-بخش پایانی
گزاره تکاندهندهای است؛ اخبار جعلی تا دو سال آینده به بزرگترین تهدید جامعه بشری تبدیل میشود! این مهم، در جدیدترین گزارش تهدیدات جهانی از سوی مجمع جهانی اقتصاد منتشر شده است. مهم و تکاندهنده اینکه انسان امروز، در اوج درگیری با رسانهها و منابع و مراکز خبر و ارائه اطلاعات به سر میبرد و اعتیاد و وابستگی آدمها به فضای مجازی و شبکههای اجتماعی - که اصلیترین مجرای انتشار اخبار جعلی است - رو به فزونی است.
دلیل تبدیل شدن اخبار جعلی (فیکنیوز) به یک تهدید برای جامعه انسانی برای ما ایرانیان بسیار ملموس است. در قسمتهای قبلی این گزارش به طور مفصل به این پرداختیم که هجوم اخبار جعلی به افکار عمومی علاوهبر اینکه عامل اختلالات عصبی و روانی است و موجبات نفرت غیرواقعی از برخی افراد، اقشار و گروهها را فراهم میسازد و به شکافها و ذهنیتهای اشتباه دامن میزند، عامل بلوا و تلاطمهای مختلف هم بوده است. یعنی تقریباً سرآغاز همه فتنههای آشوبزا و آتشسوز در ایران، چیزی جز سخنان و اطلاعاتی از جنس اخبار جعلی نبوده است. حتی اطلاعات و خبرهای غیرواقعی و بیاساس، زمینهساز بعضی جنگها و تجاوزات به ملتها نیز بوده است. اخبار دروغ درباره وجود سلاحهای کشتارجمعی در عراق که پشتوانه حمله آمریکا به آن کشور بود را فراموش نمیکنیم.
اما سؤال اساسی این است که با اخبار جعلی چه باید کرد؟ آیا راهی برای نجات از امواج سهمگین و بیپایان «فیکنیوز» هست؟
تسلط به نگاه انتقادی در مواجهه با اخبار
در عصر شبکههای اجتماعی، شک سالم و بررسی چندمرحلهای بهترین ابزار برای تشخیص حقیقت است؛ پیش از هر بازنشر باید از خود پرسید: «آیا این خبر واقعاً میتواند درست باشد؟»
فصل آخر کتاب «حقیقت خود را از میان میبرد» نوشته پژوهشگران آلمانی «رمی یاستر» و «داوید لانیوس» به این اختصاصیافته که برای مقابله با «فیکنیوز» چه میتوان کرد؟ نویسندگان در پاسخ به این پرسش آوردهاند: «نخست ضروری است که بتوان آنها را در موارد جداگانه تمیز داد. بدین منظور باید به این پرسشها توجه داشت: «آیا گزارش با موضوع اصلی مرتبط است؟ آیا بدین منظور منابعی ذکر شدهاند؟ این منابع تا چه اندازه قابل اعتمادند؟ آیا گزارشهای مشابهی از منابع مورد اعتماد درباره آن رویداد وجود دارد؟ آیا در گزارش از مواضع و دیدگاههای مخالف و متفاوت همسخنی در میان است؟ کنترل فکتها در این باره چه میگویند؟ پاسخ به این پرسشها امکان میدهد که خبر درست از خبر گمراهکننده تمیز داده شود.»
این بخش از کتاب، درباره گزارشهای مشکوک توجه به چند نکته ضروری را یادآور شده است: «آیا روشن است که نویسنده گزارش کیست؟ او اساساً چه تخصصی دارد؟ چرا میبایست به او اعتماد کرد؟ نویسنده گزارش آیا منابعی معرفی کرده است؟ آیا اطلاعاتی که گردآوری کرده و تحقیقاتی که انجام داده قابل شناخت است؟ گزارش در چه رسانههایی پخش میشود؟ آیا نویسنده برای رسانهای جدی و مستقل کار میکند؟ آیا این رسانه پیشتر «فیکنیوز» پخش کرده است؟»
سواد رسانه جایگزین اعتیاد به فضای مجازی
در عصر ارتباطات، ما با یک تناقض عجیب روبهرو هستیم: دسترسی بیشتر به اطلاعات، لزوماً به معنای آگاهی بیشتر نیست. تحقیقات نشان میدهد افرادی که ساعات طولانیتری را در فضای مجازی سپری میکنند و بهنوعی دچار «اعتیاد دیجیتال» هستند، سیستم دفاعی ضعیفتری در برابر اخبار کذب دارند.
دلیل اصلی این پدیده، «خستگی شناختی» است. وقتی مغز ما ساعتها در معرض بمباران اطلاعاتی، ویدئوهای کوتاه و تیترهای جنجالی قرار میگیرد، توانایی خود را برای تفکر انتقادی و تحلیل عمیق از دست میدهد. فرد معتاد به فضای مجازی، به جای «تفکر»، فقط «واکنش» نشان میدهد، آن هم در حد لایک کردن یا بازنشر سریع. یکی از دلایلش این است که الگوریتمها طوری طراحی شدهاند که محتوایی را به ما نشان دهند که با باورهای قبلیمان همسو باشد. افراد معتاد، در این حبابها گیر میافتند و هر خبری (حتی جعلی) را که با سلیقهشان جور باشد، بدون بررسی باور میکنند.
از طرفی هم اخبار جعلی معمولاً برای تحریک احساسات (خشم، ترس یا هیجان) طراحی میشوند. مغز فرد معتاد، به دوپامین ناشی از این هیجانات وابسته شده و خبر جعلی را مانند یک خوراکی جذاب میبلعد. به همین دلیل هم طبق مطالعه مشهور دانشگاه MIT (مؤسسه فناوری ماساچوست)، اخبار جعلی در توئیتر (X) ۶ برابر سریعتر از اخبار واقعی منتشر میشوند و احتمال بازنشر آنها توسط کاربران ۷۰درصد بیشتر است. کاربرانی که اعتیاد به حضور آنلاین دارند، سربازان اصلی این انتشار هستند.
همچنین تحقیقی که در سال ۲۰۲۳ در نشریه طبیعت رفتار انسان منتشر شد، نشان داد افرادی که بیشترین زمان را در شبکههای اجتماعی میگذرانند، اغلب کمترین نمره را در آزمونهای سواد رسانهای کسب میکنند، اما بیشترین اعتمادبهنفس را در مورد دانش خود دارند.
اعتیاد به فضای مجازی، فیلترهای ذهنی ما را غیرفعال میکند. برای کسی که معتاد به بالا پایین کردن صفحات و فرستهها یا ورق زدن داستانها و تصاویر است، حقیقت دیگر یک «واقعیت عینی» نیست، بلکه آن چیزی است که «حس بهتری» میدهد یا «لایک بیشتری» میگیرد.
البته درمان این وضعیت، نه حذف، بلکه «رژیم مصرف آگاهانه» و بازگشت به تفکر کُند و عمیق است. به همین دلیل هم ابتدائیترین راه برای نجات از اخبار جعلی، ترک اعتیاد به فضای مجازی است. جایگزین شدن سواد رسانه با این نوع اعتیاد، یعنی ایمنی از خبرهای گمراهکننده.
«نوید کمالی» فعال رسانه و کارشناس مسائل راهبردی در گفتوگو با گزارشگر کیهان میگوید: «برای تقویت جامعه در برابر چنین تهدیداتی، باید ترکیبی از سواد رسانهای، تابآوری روانی و تفکر انتقادی را همزمان در سطح جامعه تقویت کرد. جامعهای که آموزش ندیده باشد، بهسرعت اسیر اثر نخستین و بازتاب احساسی خبر میشود. مهمترین اقدام، آموزش عمومی برای فهم سازوکارهای جنگشناختی است، یعنی مردم بدانند چرا یک خبر تولید میشود، چه کسی از انتشار آن سود میبرد و چگونه میتوان صحت آن را سنجید.»
مسئولیت رسانههای رسمی
اما یکی از مسائل مهم در مقابله با اثر فیکنیوز و افزایش ایمنی افکار عمومی با این پدیده، مسئولیت نهادها و بهویژه رسانههای رسمی است.
نوید کمالی در این باره میگوید: «نهادهای رسمی باید بموقع، دقیق و شفاف اطلاعرسانی کنند؛ هرجا که خلأ اطلاعات رسمی وجود داشته باشد، فیکنیوز خود را جای آن مینشاند. رسانههای داخلی و سیاستگذاران سیاسی و امنیتی نیز باید حرفهایتر عمل کنند و روایتهای سریع، دقیق و قابل اعتماد ارائه دهند تا مردم در جستوجوی اطلاعات مرتبط با کسبوکار و زندگی و معیشت خود مجبور نشوند به منابع نامعتبر و بیگانه رجوع کنند.»
«محمدپارسا نجفی» تحلیلگر سیاست خارجی و روابط بینالملل هم در این باره میگوید: «رسانه در لحظه باید ابعاد خبر را بررسی کند و این باید یک اقدام کاملاً غیردولتی و مردمی باشد؛ طبعاً مردم به سراغ رسانههایی میروند که ابعاد مختلف هر ماجرائی را بررسی میکند که یکی از آنها پیگیری خواستههای مردم است. مردم هستند و بیشمار پرسش که گاهی در رسانههای رسمی پاسخ خود را نمیبینند و رسانههای دشمن با خبرهای گمراهکننده و فیکنیوز این خلأ را پر میکنند و برخی به آنها رجوع میکنند. این روند در بیشتر کشورهای مستضعف جهان مانند ونزوئلا، سوریه، عراق، لبنان، کوبا و متأسفانه ایران وجود دارد. درحالیکه دولتها باید بپذیرند که همیشه در معرض پرسش مردم بوده و موظف به دادن پاسخ یا عذرخواهی هستند؛ اما گاهی راه ساده را انتخاب میکنند که پاک کردن صورت سؤال است. این در حالی است که در جهان امروز پاک کردن صورت سؤال یعنی تقدیم افکار عمومی به دشمن قسمخورده خارجی! این راهحل نیست این یک حماقت محض است. دولتها باید قبول کنند که نوکر ملتها هستند و باید برای هر سؤال پاسخ مستدل و یا عذرخواهی و جبران مافات کنند.»
تلاش برای تقویت رسانههای جایگزین در جهان
یکی از راهها برای کنار زدن رسانههای منتشرکننده اخبار جعلی در جهان، تقویت و تکثیر رسانههای مستقل و جایگزین است. هر چند که مقابله رسانههای مستقل با رسانههای سلطه یک جنگ نابرابر و ناعادلانه به نظر میرسد، اما انتشار روایتهای حقیقتمحور، حتی در رسانههای کوچک و گاه تکنفره، مثل یک سایت یا کانال شخصی، گاهی میتواند در تهاجم رسانهای فیکنیوز اختلال و دستانداز ایجاد کند.
مرحوم نادر طالبزاده، فیلمساز و فعال رسانهای جبهه مقاومت در گفتوگویی با روزنامه کیهان گفته بود: «آنها (نظام سلطه) از طریق رسانههای اصلیشان دروغپردازی را بهطور کامل جا انداختهاند. واقعیت این است که شبکههای اصلی در سطح جهان دست خودشان است. شبکههای اصلی که رئیسجمهور خودشان به حق به آنها میگوید شبکههای دروغگو (فیکنیوز)، غربیها بهوسیله آنها این برچسبزنی را انجام میدهند. هرچند که امروز در مقابل این فیکنیوز، یک آلترناتیو نیوز هم درحال رشد است. اینگونه رسانهها در آمریکا رو به افزایش هستند و خیلی از مردم متوجه دروغگویی رسانههای رسمی شدهاند. در آمریکا، ممنوعیتهای زیادی برای تثبیت دروغ برقرار است. تاحدیکه در آمریکا اگر کسی بخواهد جایی استخدام شود و یا حتی اگر بخواهد خانه بخرد از او درباره 11 سپتامبر سؤال میکنند. اگر واقعیت را درباره 11 سپتامبر بگوید، نمیتواند استخدام شود. همه مردم مجبور هستند روایتهای دولتی را بپذیرند و بگویند: چشم! در غیر این صورت حتی ممکن است خانه خودشان را هم از دست بدهند. پس مردم هم مجبور میشوند دهان خود را ببندند و به دولت بگویند هر چه شما میفرمایید! از این نوع ممنوعیت و سانسورها بهوفور در آمریکا رایج و حاکم هست. حتی مسائل اخلاقی دیگری هم هست که واردش نمیشوم. طوری که الان یک فضای غیراخلاقی بسیار خطرناک در آمریکا ایجاد شده است. این مسائل هم از طریق تحمیل رسانههای رسمی انجام میشود. قبلاً، مثلاً در دهه 70 میلادی اینطوری نبود. البته در آن دوران هم دروغ و بیاخلاقی در رسانههای آمریکا وجود داشت، اما در این حد نبود. به همین دلیل هم جنگ ویتنام تمام شد. چون مردم حقایق را فهمیدند و آنقدر تظاهرات کردند که نهتنها به آن جنگ پایان دادند که نیکسون هم استیضاح شد. اما الان چنین چیزی نیست. البته از آن طرف هم امکان جنگ داخلی و فروپاشی آمریکا وجود دارد...»
اهمیت مدیریت چهرهها
چهرههای مشهور بهاصطلاح سلبریتی، یکی از سکوهای ضریب دادن به اخبار جعلی هستند. این افراد بهرغم شهرت و قدرت رسانهای اما عموماً فاقد تخصص و قدرت تمیز واقعیت از جعل هستند. به همین دلیل از یکطرف، از انبوه مخاطب برخوردارند و هر حرکت و حرف آنها بهسرعت در افواج منتشر- و گاه منفجر- میگردد، و از طرفی بهخاطر اظهارنظرهای دور از تخصص و آگاهی و اغلب از سر احساسات و گاهی حتی دلسوزانه، میتوانند در افکار عمومی انحراف و تخریب ایجاد کنند. به همین دلیل هم علاوه بر نظارت بر فضای مجازی، مدیریت چهرههای مشهور نیز یک امر ضروری برای ایمنتر ساختن جامعه از خطرات اخبار جعلی است. بهویژه اینکه تقریباً هر هفته و هر روز، شاهد انتشار اطلاعات غلط و غیرواقعی از جنس فیکنیوز توسط سلبریتیها هستیم.
دکتر مجید سلیمانی، عضو هیئتعلمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره این مسئله میگوید: «اهمیت یافتن سلبریتی و مرجعیت آن به ایران محدود نمیشود و در سایر کشورهای دیگر هم این مسئله قابل رؤیت است. اساساً اقتضای جهان و زندگی مدرن با توجه به گسترش نظام ارتباطات اجتماعی تصویر محور در همه جای جهان سلبریتیها را در سالهای اخیر برجسته و مهم کرده است. منتها در خیلی از کشورها در قبال این پدیده سازوکاری را اخذ کردهاند که در ایران چنین نیست.»
وی یادآور میشود: «تا آنجا که بنده جستوجو کردم، ما قوانین خاص سلبریتیها در دنیا نداریم و منطقی هم نیست که داشته باشیم. هر کسی پاسخگوی اعمال خودش است و دلیلی ندارد ما بیاییم قانونی جداگانه برای طیفها و یا اصناف مختلف ایجاد کنیم. بهترین حالت این است که فعالیتهای سلبریتیها تحت نظارت شرکت و آن کمپانیای باشد که شخص زیر نظر آن فعالیت میکند. در اکثر جاها چنین وضعیتی جاری است و در مقابل، سلبریتی هم سعی میکند که هر اظهارنظر یا هر کنشی را ابراز نکند، چون احتمال دارد به آن شرکت و ویژند (بِرَند) آن ضربه بزند. اینکه چرا این سازوکار در ایران اینچنین باقوت شکل نگرفت و پیش نرفت، دلایل مختلفی دارد؛ از جمله آنکه ما اساساً چنین تولیدکنندگان رسانهای و یا شرکتهای تبلیغاتی و هنری که بازیگر یا خواننده تحتنظر آن باشد، نداریم. البته در حوزه موسیقی یکسری فعالیتهایی شده است، اما نه به شکل فراگیر. در کنار این موضوع نبود ساختار منسجم مالیاتی، یکی دیگر از دلایلی میتواند باشد که از اشراف نظارتی بر سلبریتیها میکاهد. اگر این ساختار منسجم وجود داشته باشد، دیگر سلبریتی دست به اتخاذ موضع شاد و هنجارشکن و غیرمسئولانه نمیزند؛ چرا که او وابسته به شرکتی است که آن شرکت هم از قوانین بازار و حکمرانی آن تبعیت میکند. وجود سازوکار دقیق مالی و قراردادی موجب آن میشود که کنشهای غیرمسئولانه از سوی سلبریتیها رخ ندهد یا کمتر رخ دهد. زیرا جریمههای سنگین مالی یا حتی قضائی در انتظار آنهاست. مدیریت منطقی سلبریتیهایی که به واسطه صنعت سرگرمی شکل گرفتهاند، تنها در این صورت ممکن است. البته باید گفت کنترل و سازوکار منسجم در رابطه با نظارت بر سلبریتیها هم به نفع خود آنان است (و آنها را منافع شهرتشان بهرهمند میکند) و هم به نفع حکمرانی فرهنگی کشور است، چون واقعاً سلبریتیها تخصص چندانی در امور ندارند و اظهارنظر آنان در رابطه با موضوعات مختلف میتواند غیرمسئولانه باشد که الان با چنین امری مواجهیم.»