kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۶۸۳۲
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۸
به بهانۀ هفتاد و چهارمین سالگرد حملۀ اتمی آمریکا به هیروشیما و ناکازاکی

ژاپن در رأس قله فناوری و در قعر چاه بی‌اقتداری


   امین‌الاسلام تهرانی
   اشاره
 به بهانۀ هفتاد و چهارمین سالگرد حملۀ اتمی آمریکا به هیروشیما و ناکازاکی، نگاهی می‌اندازیم به این فاجعۀ انسانی و مروری می‌کنیم بر چرایی آن. در طی این بحث، ادعاهای مقامات رسمی آمریکا در مورد حملات اتمی را باز می‌نگریم و نیز نقد و بررسیِ مورخان و مطلعین از آن حملات را مطرح خواهیم کرد تا کوششی باشد برای پرتو افکندن بر واقعیت ماجرا. همچنین از مواضع آمریکا و ژاپن پس از آن حملات بحث می‌کنیم و از آن‌‎جا نقبی می‌زنیم به امروز ژاپن و نگاهی می‌کنیم به توسعۀ نامتوازن ژاپن و کاخ زیبا اما بی‌بُنیان آن. باشد که هم یک بحث تاریخی کرده باشیم و هم عیار سخن آنان که مطیع بودنِ ژاپن را عامل پیشرفت آن می‌دانند، محک زنیم.
سرویس خارجی

74 سال از حملۀ اتمی آمریکا به هیروشیما و ناکازاکی می‌گذرد. در ششم آگوست سال 1945 میلادی، درست در غروب جنگ جهانی دوم بود که آمریکا به هیروشیما حملۀ اتمی کرد و سه روز پس از آن در حالی که هنوز ژاپن از شوک اولین حملۀ اتمیِ تاریخ بیرون نیامده بود، آمریکا دومین و آخرین حملۀ اتمی تاریخ جهان را صورت داد: حمله به ناکازاکی در نهم آگوست همان سال. در ناکازاکی که با بمبی به نام «مرد چاق» کوبیده شد، بیش از 75 هزار نفر جان باختند؛ اما در هیروشیما اوضاع فاجعه‌بارتر بود، این شهر که قربانی بمبی به نام «پسر کوچک» ‌شد، طبق یک برآورد، بین 60 تا 80 هزار نفر در دم جان باختند و حدود 140 هزار نفر نیز تا پایان همان سال در نتیجۀ صدمات آن حمله کشته شدند.علی‌رغم گزارش‌های مختلفی که تا کنون از این فاجعه شده است، اینکه در طول این دهه‌ها دقیقاً چند تن بر اثر صدمات آن حملات کشته شده‌اند، یا چند نفر زندگی‌شان و سلامتی‌شان تحت تأثیر آن حملات ویران شده و یا اینکه تأثیرات زیست‌- محیطی آن حملات چه بوده است، چندان روشن نیست.
این حمله فقط جان ژاپنی‌ها را نگرفت و شهرهایشان را نابود نکرد، بلکه گویی چیز‌هایی را نیز در درون ژاپنی‌ها، شاید برای همیشه، کُشت. ژاپن حامل فرهنگ «بوشیدو» بود، فرهنگی که رشادت (Yu) و عزت (Meiyo) از مؤلفه‌های بنیادین آن بود؛ اما حالا از این دو مؤلفه شاید جز در میدان ورزش‌های رزمی چیز زیادی نمانده است، حداقل در امور سیاسی و نظامی در عرصۀ جهانی هیچ ردی از آنها دیده نمی‌شود. گرچه ژاپن در حوزۀ فناوری یا در استقرار حکومت قانون پیش رفت و این پیشرفت‌ها بنا بر سخت‌کوشی و نظم مردم ژاپن بسیار هم زیاد بود- که در بخش‌های بعدی ‌اشاراتی به آن خواهد آمد- اما در حوزۀ سیاسی و نظامی، پس از جنگ جهانی دوم، ژاپن همواره در هوای سنگین وحشت از آمریکا زیسته و چیزی جز ایالتی از ایالت‌های آمریکا نبوده است. شاید یاد کردن از ژاپن- در این عرصه‌ها– به عنوان ایالت پنجاه‌ویکم آمریکا، و یاد کردن از نخست‌وزیر این کشور به عنوان فرماندارِ مطیع این ایالت چندان گزاف نباشد. البته فقط امور سیاسی و نظامیِ ژاپن نیست که تابعی از تصمیمات آمریکاست بلکه حوزۀ اقتصاد کلان هم چون وابسته به سیاست است، از چتر سنگین سیطرۀ آمریکا بیرون نیست. توضیح این توسعۀ نامتوازن ژاپن، به مرور در طول این مقاله، خواهد آمد.
ادعای آمریکا
پیش از بررسی وضع کنونی ژاپن و توسعۀ نامتوازن آن، خوب است که نگاهِ تاریخیِ گذرایی به ماجرای حملۀ اتمی به ژاپن بیندازیم. شبکۀ رسانه‌ای متفقین به ویژه آمریکا، پس از جنگ جهانی دوم در توجیه این حملات ادعاهایی را مطرح کرد که هنوز برخی از آنها، از زبان جریان اصلی رسانه‌ای آمریکا و شماری از مورخان، تکرار می‌شود. این جریان مدعی است که این بمب‌افکنی برای تسلیم کردن ژاپن و پایان دادن به جنگ ضروری بود. آنها همچنین می‌گویند که اگر این حملات اتمی انجام نمی‌گرفت، آمریکا و شوروی ناگزیر بودند، برای پایان دادن به جنگ، تعداد بیشتری را کشتار کنند. حتی ساموئل واکر که در دفاع از این دیدگاه قلم‌فرسایی‌ها کرده، از تصمیم درست هری ترومن، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، می‌نویسد و مدعی ‌می‌شود: «حملۀ اتمی به ژاپن سریع‌ترین راه برای یک پیروزی با کم‌ترین هزینۀ جانی برای آمریکا بود.» در ادامه این ادعاها محک خواهد خورد.
واقعیت چیست؟
پژوهشگرانی نیز به نقد نظراتِ پیش گفته، پرداخته‌اند. منتقدین مستقل با تأکید بر اینکه جنگ پیش از حملۀ آمریکا پایان یافته بود، توضیح می‌دهند که ژاپنی‌ها تنها منتظرِ تضمینِ بقایِ هیروهیتو، پادشاه وقت ژاپن، توسط آمریکا بودند. این مورخان به خوبی روشن می‌کنند که ژاپن در پی تسلیم و توافق با شوروی بود و قصد ادامۀ مخاصمه را نداشت و آمریکا در آن زمان ژاپن را با بمب اتمی کوبید تا سیطرۀ آتی خود را تثبیت و تضمین کند، نه پایانِ جنگی را که پیش‌تر پایان یافته بود؛ این پژوهشگران نشان می‌دهند آمریکا برای این حملات انگیزۀ سیاسی داشت، و تصمیمش برای این کار ربط چندانی به مسئلۀ پایان جنگ ندارد. این پاسخی اجمالی به ادعاهای بالا بود؛ اما به خاطر اهمیت فراوان این مسئله، در چند فراز آن را باز خواهیم شکافت.
چندین ماه پیش از حمله به هیروشیما و ناکازاکی، جبهۀ متحدین- آلمان، ایتالیا و ژاپن- به کلی فرو پاشیده بود. آلمانِ نازی، با خودکشی رهبر خودکامه‌اش در ماه آوریل، تسلیمِ بی‌قید بود و ایتالیای فاشیستی، سقوط کرده بود و رهبر این دولت هم دقیقاً در همان ماه آپریل به دست پارتیزان‌ها تیرباران شده بود. ژاپن نیز در حال مذاکرۀ رسمی و مستقیم با دولت‌های متفق بود تا تسلیم شود. ژاپن که ماه‌ها پیش و در پی شکست‌های آلمان عقب‌نشینی کرده بود، حالا در مذاکرات تنها خواسته‌اش بقای هیروهیتو بود، شرطی که خود آمریکایی‌ها نیز با آن مخالفتی نداشتند، چنان که پس از بمباران اتمي هم مَسند او حفظ شد.
عالی‌رتبه‌ترین نظامی آن دورانِ آمریکا، ویلیام دنیل لِیهی، رئیس ‌وقت ستاد کل ارتش، در کتاب خاطراتی که در آن از خاطرات خودش در دوران روزولت و ترومن می‌گوید، دربارۀ حملۀ اتمی به ژاپن سخن می‌گوید و این ادعا که حملات اتمی باعث خاتمۀ جنگ و تسلیم شدن ژاپن بود، را به کلی رد می‌کند. او در آنجا صریحاً می‌گوید که ژاپنی‌ها قبل از حمله شکست خورده و تسلیم بودند و می‌افزاید: «حملۀ اتمی آمریکا با منطق بربرهای قرون وسطایی صورت گرفت.»
یک ماه پیش از حمله به هیروشیما و ناکازاکی «رالف بارد»، معاون وقت فرماندۀ نیروی دریایی آمریکا، نامه‌ای برای وزیر جنگ این کشور فرستاد و در آن با ‌اشاره به تلفات دهشتناک حملۀ اتمی، یادآور شد که ژاپن قصد تسلیم دارد، او مخالفت خود را با حمله بیان کرد و راهکاری پیشنهاد داد. اما مخالفت‌ و پیشنهاد‌ او راه به جایی نبرد. رالف بارد بعدها در خاطرات خود نوشت که با رد پیشنهادش تردیدی باقی نمی‌ماند که ادعای دولت او دربارۀ استفاده از بمب اتمی «برای پایان دادن به جنگ»، یک شوخی تلخ است و انگیزۀ دولت متبوع او از این کار «آزمایش تلفات انسانی بمب اتمی و ایجاد وحشت از قدرت آمریکا در جهان» بود.
گویا آمریکا در این راه کامیاب بوده است؛ چنان که از آن روز تا کنون ژاپن –و برخی دیگر از کشورهای درگیر آن جنگ– آمریکا را «رئیسِ» خود می‌دانند، حالا ژاپن همان وحشت‌زده‌ای است که از وحشتِ غول به دامنِ غول پناه گرفته است، گزارش آماری که دولت ژاپن سالانه منتشر می‌‎کند، نشان می‌دهد که بیش از 80 درصد ژاپنی‌ها احساس نزدیکی به آمریکا دارند!- ادعای ما در مقدمه که گفتیم این حملات عزت و رشادت را در ژاپنی‌ها کُشت این جا کمی روشن شد و در ادامۀ این مقاله بیش از این نیز روشن خواهد شد- آری، آمریکا اولین و آخرین حملات اتمی تاریخ را انجام داد تا مَسندِ خودخواندۀ «پلیس اتمی جهان» را برای خود کند و بر ویرانه‌های هیروشیما و ناکازاکی بنیادهای سیطرۀ خود، در عالم پس از جنگ جهانی، را بر پا کند.
رهبر انقلاب نیز به وجوهی از این ماجرا‌ اشاره داشته‌اند: «[در] همین حمله به ژاپن... آمریکایی‌ها... می‌گویند که اگرچه با این دو بمبی که ما به این دو شهر پرتاب کردیم، ده‌ها هزار در وهلۀ اوّل، [یا] شاید صدها هزار کشته شدند، [امّا این کار] هزینۀ تمام کردن جنگ جهانی دوّم بود؛ اگر ما آمریکایی‌ها این بمب‌ها را نمی‌انداختیم، جنگ ادامه پیدا می‌کرد؛ حالا اگر دویست هزار [انسان‌] کشته شدند، آن‌وقت دومیلیون کشته می‌شدند؛ بنابراین ما خدمت کردیم که این بمب‌ها را انداختیم! ببینید این حرفی است که آمریکایی‌ها در تبلیغات رسمی [می‌گویند]. الان شاید از آن روز ۶۵ سال می‌گذرد؛ دائماً همین حرف را تکرار کرده‌اند و گفته‌اند. این یکی از آن حرف‌های فریبگرانه و منافقانه و از دروغ‌های عجیب و غریبی است که جز از دستگاه‌های استکباری بر نمی‌آید. این بمب‌ها در تابستان ۱۹۴۵ میلادی بر روی این دو شهر افتاد و منفجر شد و این جنایت اتّفاق افتاد؛ در حالی که چهار ماه قبل از آن- یعنی در اوّل بهار ۱۹۴۵ - هیتلر که رکن اصلی جنگ بود خودکشی کرده بود؛ دو روز قبل از او هم موسولینی - رئیس‌جمهور ایتالیا - که او هم رکن دوّم جنگ بود دستگیر شده بود و جنگ عملاً خاتمه پیدا کرده بود؛ ژاپن هم که پای سوّم جنگ بود، از دو ماه قبل اعلام کرده بود که آمادۀ تسلیم است؛ جنگی وجود نداشت امّا این بمب‌ها منفجر شد. چرا؟ چون این بمب‌ها ساخته شده بود، باید یک جایی آزمایش می‌شد؛ سلاحی ساخته بودند، باید آن را آزمایش می‌کردند.»
البته در پایان این بخش بیراه نخواهد بود اگر یادآور شویم که برخی –هم چون الکس ولرستین، مورخ علم و تسلیحات اتمی مؤسسۀ تکنولوژی استیونز- با پیش‌ کشیدن بحث حملۀ ماه مارس آمریکا در سال 1945 به توکیو و بمباران آن‌که بیش از 100 هزار نفر در آن صدمه دیدند و نیز با ‌اشاره به حملات دیگر آمریکا به نقاط مختلف ژاپن، این پرسش را مطرح می‌کنند که چرا بر این دو حملۀ اتمی تأکید می‌شود؟ البته پاسخ را باید در صدمات طولانی‌مدت حملات اتمی، گسترۀ ویرانی‌های انسانی و زیست- محیطی و نیز فتح باب استفاده از تسلیحات اتمی توسط آمریکا و همچنین تأثیرات سیاسی آن جُست که پیش‌تر کمی از آن سخن رفت.
عذرخواهی ژاپنی‌ها!
روشن است که آمریکا هیچ‌گاه برای حملات اتمی خود عذرخواهی نکرد، حتی وقتی باراک اوباما، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، از یادبود کشته‌شدگان حملۀ اتمی هیروشیما در ژاپن دیدار کرد، هیچ نگفت و حسرت عذرخواهی به دل ژاپنی‌ها ماند. البته در طول این سال‌ها، بارها و بارها، دولت‎های ژاپن از گذشتۀ خود ابراز ندامت کرده‌اند! سلسلۀ بی‌پایان پوزش‌خواهی‌ها که از دهۀ 1950 میلادی با نخست‌وزیر وقت ژاپن، کیشی نابوسوک، آغاز شد و تا کنون بی‌وقفه ادامه داشته است. یکی از آخرین‌ پوزش‌خواهی‌ها به سال 2015 باز می‌گردد وقتی شینزو آبه، نخست‌وزیر ژاپن، در مقابل نمایندگان کنگرۀ آمریکا! دست به سینه، از کرده‌های کشورش در جنگ جهانی دوم «عمیقاً» ابراز ندامت کرد.  
قله‌نشینی ژاپن در فناوری
جایگاه ژاپن –که در سال 2007 خلاق‌ترین کشور جهان نام گرفت– در نقشۀ فناوری جهان محل تأمل است. ژاپن در ابتدا با بهره‌وری از تحقیقات دیگران- و البته سخت‌کوشی و نظم خود– پا گرفت. برای نمونه تحقیقات شرکت‌ها آمریکایی روی ترانزیستورها در دهۀ پنجاه میلادی بود که راه را برای شرکت‌هایی چون سونی در ژاپن فرآهم آورد تا رادیوهای ترانزیستوری‌ خود را بسازند؛ همچنین تولیدات و نوآوری‌های ژاپن در حوزه‌هایی چون لیزر، فناوریِ نمایش‌گرها و... مبتنی بر پژوهش‌های میدانی‌ای بود که در حوزه‌های فیزیک و شیمی در آزمایشگاه‌هایی چون بل و آرسی‌اِی ِآمریکا انجام شده بود. اما ژاپن بعد از این، استقلال نسبی در این حوزه‌ها یافت و در این سال‌هایِ استقلال نسبی، توانست به این جایی که هست، برسد. حالا ژاپن شهر تحقیقات فناوری‌های پیشرفتۀ تسوکوبا را دارد، به کشورهای دیگر ایده می‌فروشد و میدان پژوهش‌های آنان چنان گسترده شده که روی تولیدِ جنین انسانی- حیوانی کار می‌کند. در حال حاضر، بخش خصوصی حدود 80 درصد تحقیقات و توسعۀ علمی را در ژاپن برعهده ‌دارد. شرکت‌های ژاپنی معمولاً 80 درصد پولی که خرج تحقیقات و توسعه می‌کنند را به فناوری‌های نو اختصاص می‌دهند.
البته توسعۀ ژاپن خلاصه در حوزۀ فناوری نیست بلکه امروز ساختار قانون‌مند ژاپن و حکومتِ قانون در این کشور نیز محل توجه است. جالب است که در این حوزه نیز مرده‌ریگی که از دوران‌های کهن ژاپن همچنان پابرجاست، استقرار حکومت قانون در این کشور را ممکن ساخته است. تاریخِ تکوین این ساختار قانونی، ریشه‌های شرقی این قوانین را هویدا می‌کند، که رد پای سنن چینی نیز در آن هویداست، که البته بررسی آن مجالی دیگر می‌طلبد. خلاصه آنکه ژاپن هر کجا که روی پای خود ایستاد پیش رفت و چیزی ساخت؛ که البته در بخش‌های پسین روشن خواهد شد که این پیش‌رفتن‌ها در ژاپن، نامتوازن بوده است.
وابستگی نظامی و سیاسی به آمریکا
باید ریشۀ وابستگی نظامی-سیاسی کامل ژاپن به آمریکا را در پیمان امنیتی پنج‌بندی این دو کشور که در هشتم سپتامبر 1951 امضاء شد، جُست. البته خود این پیمان را نیز باید در بستر وحشت‌زدگی ژاپنی‌ها از همان حملات اتمی آمریکا دید. طبق این پیمان کوتاه که خواندنش وقتی نمی‌گیرد، «ژاپن هیچ حقی ندارد»؛ درست بر خلاف آنچه مشهور شده است و می‌گوید: «ژاپن تعهد داده جنگی شروع نکند و آمریکا نیز تعهد کرده است که از ژاپن دفاع کند.» نگاهی به بند دوم این پیمان روشن می‌کند که ژاپن حق هیچ فعالیت نظامی یا داشتن پایگاه نظامی را، بدون اجازۀ آمریکا، نخواهد داشت. همچنین طبق این پیمان خاک ژاپن و اطراف آن در اختیار نیروهای آمریکایی خواهد بود. حالا ژاپن که روزی بخش‌هایی از چین را به‌اشغال خود درآورده بود –که البته در جای خود محکوم است– حالا توان این را ندارد که از خود در برابر کره شمالی به تنهایی دفاع کند.
همان طور که گفته شد، بخش‌هایی از خاک ژاپن، پس از این پیمان، به طور رسمی در اختیار کامل پایگاه‌های نظامی ژاپن قرار گرفت و در این سال‌ها آمریکا طوری خود را صاحب خانه پنداشته است که وقتی سال‌ها پیش در پی تجاوزِ چند نظامی آمریکاییِ مستقر در اوکیناوای ژاپن، به یک دختر بچه، ژاپن تصمیم به جا‌به‌جایی این پایگاه گرفت، دولت اخیر آمریکا این تصمیم ژاپن را «غصب زمین» خواند! ژاپن نیز اعلام کرد که قصد ساختن پایگاه جدیدی دارد که در اختیار آمریکا بگذارد، تا مرتکب غصب زمین نشده باشد! با این حساب ژاپن نه به اسم، اما به رسم کشوری در‌اشغال آمریکاست.
شوربختانه، این مورد تجاوز که در بالا گفته شد، تنها مورد نیست. روزنامۀ انگلیسی گاردین گزارش مفصلی از تجاوزهای مکرر نظامیان آمریکایی به نوامیس ژاپن نوشت که پرده از مصائب حضور نظامی آمریکا در ژاپن بر می‌دارد. یادآوری می‌شود که این پایگاه‌ها قرار است از ژاپن در مقابل «تجاوز» دشمن خارجی محافظت کنند!    
وابستگی نظامی ژاپن به آمریکا در این سال‌ها موجبِ وابستگی کامل سیاسی ژاپن به آمریکا شده است، به گونه‌ای که کشور ژاپن را در عرصۀ بین‌المللی مطیع آمریکا قرار داده است. البته نباید این وابستگی را به روابط خارجی ژاپن فروکاهید، چرا که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم همواره مراقب بوده است تا جریان‌های چپ حاکم بر ژاپن نشوند؛ پس باید گفت که آمریکا برای مسائل درونی ژاپن هم تعیین تکلیف می‌کند. چنانچه کارل فون وولفرن، استاد دانشگاه و روزنامه‌نگار هلندی، می‌گوید: «توکیو نمی‌تواند با انتخاب آنچه برای خود و منطقه‌اش سودآور می‌داند، آزادانه عمل کند.» او همچنین به این ‌اشاره می‌کند که ژاپن باید تمام روابط‌اش را مطابق با پیمان امنیتی با آمریکا تنظیم کند.
توسعۀ نامتوازن
این «کاخ باشکوهِ نظم، قانون و فناوری» که با سختکوشی مردم ژاپن بنا نهاده شده است، «بنیانِ مرصوصی» ندارد. نتیجۀ توسعۀ بی‌اقتدار برای ژاپن، ساختنِ هیکلی بزرگ با ستون فقراتی معیوب بوده است. توسعۀ نامتوازن ژاپن، کشوری ساخته است، با پاهایی بی‌تمکین، که باید دائم چشم به دست حمایت و مراقبت آمریکا داشته باشد. ژاپن با این توسعه‌ای که ابتنای بر استقلال ندارد حالا فقط یک سیلیکون ولی- مرکز توسعۀ فناوری- بزرگ برای آمریکا است.
اقتصاد ژاپن هم که رابطۀ تنگاتنگی با سیاست این کشور دارد، اسیر سیاست وابستۀ این کشور است. نمونۀ خُرد این اقتصاد را می‌توان در دخالت‌های گاه-به-گاهِ آمریکا دید که نمونۀ اخیرش در اختلافات اقتصادی ژاپن و کره جنوبی بود. ماجرا- آن طور که رویترز گزارش می‌دهد - از این قرار بود که ژاپن تصمیم گرفت از دادن برخی فناوری‌ها به کره جنوبی سر باز زند، اما آمریکا مشاور امنیت ملی کاخ سفید، جان بولتون، را عازم ژاپن کرد و حالا این کشور باید ببیند آمریکا برایش چه صلاح می‌بیند. اینکه گفته شد: «گویی عزت و رشادت از فرهنگ ژاپنی رخت بربسته است»، نتیجه‌اش صرفاً جنبۀ نمادین پوزش‌‌خواهی‌های مکرر ژاپنی‌ها از آمریکا و یا ماجرای تجاوزهای نيروهای آمریکایی‌ به بانوان ژاپنی نیست، که پیش‌تر درباره‌شان سخن رفت، بلکه همان طور که مثال بالا نشان داد، «مصلحت عمومی» و «منافع ملیِ» ژاپن متأثر از این وابستگی است، تا جایی که این کشور حتی برای صادراتش هم نمی‌تواند به تنهایی تصمیم بگیرد.
اين تأثیرپذیری اقتصادی ژاپن از تصمیمات آمریکا گاهی کلان‌تر و پیچیده‌تر هم می‌شود، تا جایی که حتی ژاپن را نگران جنگ اقتصادی آمریکا و چین می‌کند، مكس ساتو در مقاله‌ای نشان می‌دهد که تعرفه‌های جدید آمریکا برای کالاهای چینی چگونه خطراتی برای اقتصاد ژاپن و صنعت کامپیوتر، گوشی‌های هوشمند و دیگر تولیدات این کشور ایجاد می‌کند، و ژاپن با وجود تمام نگرانی‌هایش هیچ نمی‌تواند بکند. نتیجۀ تمام این حرف‌ها این می‌شود که ژاپن مثلاً برای حل بدهی بیش از 10 تریلیون دلاریش که خبر آن سال پیش منتشر شد، افزون بر مصالح عمومی مردم کشورش و منافع ملی خود، باید منافع آمریکا را نیز در نظر بگیرد و در صورت تضاد منافع، منافع آمریکا را ارجح بر منافع خود بداند، یعنی باید همواره ملاحظات سیاستِ وابسته‌اش را در نظر داشته باشد.
برای اینکه آیندۀ نه چندان روشنِ ژاپنِ وابسته را بتوان بهتر تصور کرد، نگاهی به گذشته و زمان جنگ سرد می‌اندازیم. در مناقشات آن دورانِ آمریکا و شوروی، هند به شوروی نزدیک شده بود، پاکستان هم که با هند کشمکش‌های فراوانی بر سر کشمیر و دیگر مسائل داشت، به آمریکا نزدیک شد. آمریکا که از پیش‌روی رقیبش در آن منطقه نگران بود، از پاکستان و توسعۀ هسته‌ای آن حمایت کرد، در واقع پاکستان نیابت ضمنی آمریکا در آن منطقه را داشت، چنانچه هند نیابت ضمنی شوروی را داشت. با پایان یافتن جنگ سرد و چرخش بنیادینی که در مناسبات قدرت‌های منطقه رخ داد، دیگر حمایت آمریکا از پاکستان بی‌معنا بود و در واقع آمریکا نیازی به پاکستان نداشت، پاکستان هم که وابستگی شدیدی به آمریکا داشت و نتوانسته بود، شاکله‌ای منسجم و مقتدر برای حفاظت از خود در داخل و خارج از مرزهایش بسازد، با برداشته شدن چتر حمایتی آمریکا، بیش از پیش آشفته شد.
ژاپن هم امروز پایگاه منطقه‌ای آمریکا در برابر چین و کره شمالی است. حمایت آمریکا از ژاپن، آن هم به گونه‌ای که به ژاپن اجازۀ توسعۀ نظامیِ مستقل ندهد، تا جایی معنا دارد که درِ مناسبات چین-آمریکا به این پاشنه می‌چرخد. با دگرگونی بنیادین در مناسبات منطقه‌ایِ آمریکا، شاید حمایت نظامی از ژاپن دیگر از اولویت بیافتد، در آن وضع ژاپن که سال‌ها از توسعۀ سیاسی و نظامی به طور مستقل ناتوان بوده است، در کنار اژدهای چین بی‌پناه‌تر از پیش خواهد بود، کم و بیش مانند مورد پاکستان. در واقع این وابستگی ژاپن، امنیت پایداری برای این کشور نخریده است. البته بگذریم از اینکه روابط طبیعی ژاپن با همسایگان‌اش نیز تحت تأثیر عمیق آمریکا قرار گرفته است و آمریکا مانع همیشگی روابط عادیِ منطقه‌ای در شرق آسیا بوده است.
حرف آخر
در طول این مقاله کوشش شد تا در پی یادآوری وقایع پس از جنگ جهانی دوم، تصویر ژاپن امروز و کاخِ بلند اما بی‌تمکین آن ترسیم شود و توضیح داده شود که پیشرفتِ بدون اقتدار و استقلال سیاسی چه دشواری‌هایی برای این کشور به همراه داشته است. همچنین تلاش شد تاحدودی نشان داده شود که چگونه ژاپن تا اندازۀ یک ایالتِ منفصل برای ایالات متحده آمریکا کوچک شده است. در ضمن این بحث‌ها کم و بیش هویدا شد، اینکه می‌گویند: «ژاپن تعهد داده جنگی شروع نکند و آمریکا نیز تعهد کرده است که از ژاپن دفاع کند»، محل تردید جدی‌ است و در واقع نقابی است که بر رُخِ مسئلۀ ‌اشغال ژاپن توسط آمریکا کشیده‌اند.