kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۱۴۶۳
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۷

از  خدا خواهند  مهدی  را یقین

 
 
مصطفي ختم رسل شد در جهان
مرتضي، ختــم ولايـت در عيان
 
جمـله فــرزندان حيدر اولياء
جمله يک نورند؛ حق کرد اين ندا
 
صد هزاران اولیاء رو بر زَمین
از خدا خواهند مَهدی را یَقین
 
یا الهی مهدی­ام از غیب آر
تا جهانِ عَدل گردد آشکار
 
مهدی و‌هادی و تاجِ انبیاء
بهترینِ خلق و بَرجِ اولیاء
 
ای ولای تو مُعَین آمده
بر دل و بر جانِ روشن آمده
 
ای تو خَتمِ اولیاء‌اندر جهان
در همه جان‌ها نَهان چون جانِ جان
 
ای تو هم پیدا و پنهان آمده
بنده عطّارت ثَنا خوان آمده
 
آنچه من دیدم همه دیدِ تو بود
وآنچه من کردم زِ تقلیدِ تو بود
 
ای به هر قرنی تو پیدا آمده
در میانِ جان مُصّفا آمده
 
عاشقان را عشقِ تو کرده است مَست
عارفان را جامِ عُرفان دِه به‌دست
 
ای تو هم معشوق و هم عشقِ الَست
عشقِ تو برده است خود ما را زِ دست
 
دستِ ما و دامنِ تو‌ای اَمیر
این فقیرِ مُبتلا را دست گیر
 
من پناهِ خود به تو آورده ‌ام
حُبِ تو با شیرِ مادر خورده ‌ام
 
هر که او شِرک آورد در دینِ تو
مَست گردد عاقبت از کینِ تو
 
هر که را حُبِّ تو باشد پیشوا
خلق را باشد یقین او رَهنما
 
حُبِّ تو میراث باشد بنده را
چون ننازم طالعِ فرخنده را
 
باز آیم با سرِ احوالِ خویش
تا کنم خود شرحِ قیل و قال خویش
 
این کتابم از غَرایب آمده است
مظهرِ سرَّ عَجایب آمده است
 
گفتم از سرَّ عَجایب‌های خویش
ساختم مرهم پیِ دلهای ریش
 
عطار نیشابوری 
(شاعر و عارف قرن ششم و هفتم هجری)