kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۲۴۳۲
تاریخ انتشار : ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۱:۲۶

مانده‌ام بی‌تو چرا باغچه‌ام گل دارد(چشم به راه سپیده)




تو اینجایی، تو اینجایی
کنار پنجره ماندم که: می‌آیی؟ نمی‌آیی؟
نمی‌گویم بیا، نه! نه! تو اینجایی، تو اینجایی
تو اینجایی و من می‌بینمت روشن‌تر از خورشید
تو پنهان نیستی‌ای ماه! پشت ابر، پیدایی
همه شاید، همه آیا، همه هرگز، همه اما
تو نه شاید، تو نه آیا، تو نه هرگز، نه امایی
 تماشایی‌ترین تصویر در آیینه هستی
تو زیبایی، نه! زیبایی تویی، زیبای زیبایی
 تو زیبایی شبیه غنچه، عین چشمه، مثلِ گل
شبیه این همه، اما نه! زیباتر از این‌هایی
دوبیتی‌های بابا طاهری، ساده، صمیمی، گرم
تو کوهی درّه‌ای دشتی، تو صحرایی تو دریایی
هزاران چشم می‌خواهم برای دیدنت موعود!
تماشا در تماشا در تماشا در تماشایی
در و دیوار با من یکصدا آواز می‌خوانند
تو اینجایی تو اینجایی تو اینجایی تو اینجایی
مرتضی امیری اسفندقه
شعله‌ور در باد
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ، شعرت، سوره یاسین نخواهد شد
 فریبت می‌دهند این فصل‌ها، تقویم‌ها، گل‌ها
از اسفند شما پیداست، فروردین نخواهد شد
مگر در جست‌وجوی ربّنای تازه‌ای باشیم
وگرنه صد دعا زین‌دست، یک نفرین نخواهد شد
 مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم
خدا با ما که دلتنگیم، سر سنگین نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله‌ور در باد
بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد...
علیرضا قزوه  
فصل شکوفه بار انتظار
در اعماق سرد جنگل‌های بکر، انتظار را می‌توان دید. بر قطره‌های درشت و زلال شبنم‌های صبحگاهی، انتظار را می‌توان خواند؛ انتظار دست نوازشگر خورشید را، تا قصه پرواز را در گوش این مرواریدهای غلطان زمزمه کند.
انتظار را در نغمه پرندگان به هنگام بهار، در نگاه سبز دشت‌ها و باغ‌ها در فصل شکوفه بار، و در نفس نفس زدن‌های زمین درخت، کوه، جنگل و صحرا و در زیر هرم داغ تابستان می‌توان دید.
انتظار دست نوازشگر نسیم است و، رعد و برق و نم نم باران.
ای منجی انسان سرگشته امروز، بیا و دل دردمند انسان را مرهمی از عشق بگذار تا شاید خورشید ایمان را در آسمان لاجورد هستی ببیند.‌ای نمونه قسط و عدل بیا که خانه‌های محقر، کودکان یتیم و‌گریه‌های شبانه مادران، در هر نفس، لحظه آمدنت را شماره می‌کنند.
انسان امروز در میان قید و بند ایسم‌ها محصور مانده و حقیقت را فراتر از مرزهای لیبرالیسم و کاپیتالیسم جست جو می‌کند و در سرسام پول و ثروت و در قرن اصالت اقتصاد، به دنبال منجی بزرگی می‌گردد که از معجزه عشق بگوید؛ از اصالت معنویت، از اصالت ذات الهی انسان.
ای نسیم گرد قدسی! کویر تشنگی مداممان، در انتظار باران ظهورت لحظه شماری می‌کند، تب و تاب از کف داده است؛ سر بر آستان جنون می‌ساید و نماز باران به جای می‌آورد؛ نماز باران عشق، باران ایثار، باران خلوص، باران ظهور.‌ای برطرف‌کننده تردیدها و ترس‌ها و نگرانی ها!‌ای مایه تسکین، ‌ای باران نور،‌ای نور باران! شیدای یک لحظه دیدنت هستم؛ مست ولای تو و هست ولای تو. بیا،و دل مضطرب مرا و دیدگان منتظرم را به باران عنایتت سیراب کن!
حسین یونسی
تکیه بر کعبه بزن
جمعه‌ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی‌تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
می‌خرم از پسرک هر چه تفال دارد
 یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد...
سید حمید رضا برقعی
دست دعای ما در دامنه
ای صاحب دقیقه‌های انتظار، نمی‌دانم این چندمین جمعه است که از آغاز آشنایی ما می‌گذرد؛ تا یادم می‌آید، چشم انتظار تو بوده‌ام.
مولای من! تو در قله‌ای و من در دامنه وقتی قله‌ها سلام خود را با جریان رود به دامنه می‌ریزند، چشم انتظار پیامی علامتی از سوی توام تا کوزه تشنگی خود را از خنکای لطیف دیدارت پر کنم؛ گرچه حادثه بزرگ دیدار تو، در عمر من نگنجد. به شوق تو، پیش از قیامت از خاک برخواهم خاست.
«مژده وصل تو کو کز سرجان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیش‌تر زانکه چو گردی ز میان برخیزم»
رزیتا نعمتی