kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۲۶۳۶
تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۵

اخبار ویژه



دومین نامه تظلم بورسیه‌ها به رئیس دستگاه قضا
دانشجویان بورسیه در دومین نامه به رئیس قوه قضائیه، مطالبات جدی برای احقاق حقوق نقض‌شده خود در سال‌های اخیر توسط دولت را مطرح کرده‌اند.
به گزارش وطن امروز، در بخش‌هایی از این نامه خطاب به آیت‌الله رئیسی آمده است: همانطور که مستحضرید حدود 7 سال است تعدادی از فرزندان علمی - ارزشی مظلوم انقلاب اسیر ظلم و جور سیاسی برخی صاحب نفوذان در وزارت علوم، سازمان امور دانشجویان و دانشگاه‌های کشور شده‌اند. ابعاد وسیع ظلم مشهود موجب جریحه‌دار شدن افکار عمومی شد تا آنجایی که رهبر فرزانه انقلاب با ورود به مساله چندین بار خواستار رفع فوری ظلم و ستم شده و با صدور حکم حکومتی مبنی بر لغو مصوبه 630 شورای عالی انقلاب فرهنگی و دستور موکد به مسئولان قضایی وقت، شرایط را برای ثبت شکایت ایشان در دیوان عدالت اداری و تظلم‌خواهی و احقاق حقوق تضییع شده ایشان فراهم کردند و خواستار رسیدگی فوری و با اولویت به این پرونده‌ها شدند، اما به‌رغم ثبت شکایت مظلومان از 3 تا 4 سال پیش در دستگاه قضا و تلاش‌های مسئولان و قضات محترم دیوان عدالت اداری، تاییدیه‌های معظم‌له و تمام دستگاه‌های نظارتی کشور شامل دیوان عدالت اداری، دیوان محاسبات کشور، سازمان بازرسی کل کشور، کمیسیون‌های اصل 90 و آموزش مجلس شورای اسلامی و اثبات سیاسی و واهی بودن مساله، «بی‌ادبی» برخی مسئولان مجموعه وزارت علوم و در نتیجه مشکلات، ظلم و جور همچنان پابرجاست و به نظر می‌رسد مماشات بیش از حد دستگاه قضا موجب جری‌شدن ظالمان و ادامه ظلم بر مظلومان شده است. لذا «بورسیه‌های علمی ارزشی شاکی در دیوان عدالت اداری» با توجه به سوابق درخشانی که از شما در اعاده حق و مبارزه قاطعانه با ظلم و ظالم سراغ دارند، از جنابعالی انتظار دارند با ورود جدی به موضوع، موجبات: 1- تسریع در رسیدگی به معدود پرونده‌های باقیمانده در دیوان عدالت اداری که حدود 3 سال از زمان ثبت آنها می‌گذرد، 2- اجرای صحیح و کامل احکام قطعی صادره در این مرجع قضایی که بیش از یک سال از صدور آنها می‌گذرد و 3- شرایط محاکمه قاطعانه خاطیان در دادگاه‌های کیفری را فراهم کرده و بر این ظلم و فتنه سیاسی تاریخی خاتمه دهید. همچنین 4- با توجه به وجود اطلاعات غلط مبنی بر حل مشکل نزد مسئولان کشور، شاکیان مظلوم در دیوان عدالت اداری خواستار دیدار حضوری و طرح ریز مسائل و مشکلات و ارائه راهکارها جهت رفع همه موانع با حضرتعالی هستند.
این نامه با اشاره به برخی کارشکنی‌ها می‌افزاید: مسئولان برخی دانشگاه‌ها ضمن امتناع از رعایت حق و عدالت درباره فارغ‌التحصیلان بورسیه واجدالشرایط و دارای احکام بدوی یا قطعی دیوان عدالت اداری، ضمن بی‌سواد خواندن قضات شایسته، محترم و عدالت‌گستر دیوان و بی‌ربط خواندن مداخلات قانونی دیوان در پرونده‌های ما، به طور متوسط هر یک از این دانش‌آموختگان را 5 تا 7 سال است بلاتکلیف و سرگردان کرده و موجب سوختن سرمایه جوانی و متلاشی شدن زندگی خانوادگی و خسارات روحی و روانی و جسمی به ایشان شده‌اند. رفتاری که متاسفانه با مابه‌ازای عینی و پیگیری از سوی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و سازمان امور دانشجویان نیز توأم بوده است.

فتنه‌گر فراری: تناقضات سران جنبش سبز موجب ریزش و نابودی آن شد
سردبیر فراری روزنامه آفتاب یزد که به اسم مشاور به حلقه اطرافیان کروبی نفوذ کرد، می‌گوید جنبش سبز 10 سال قبل از بین رفت و مشکل آن، نام (آیت‌الله) خمینی بود.
مجتبی واحدی در دهمین سالگرد فتنه سبز، دویچه وله نوشت: مشکل جنبش سبز یک نام بود: روح‌الله خمینی. از جنبش سبز چیزی جز نام باقی نمانده و به تاریخ پیوسته است.
وی با دفاع از حرمت‌شکنی فتنه‌گران در عاشورای سال 88 مدعی شد: بسیاری از افراد مرتبط با جنبش سبز در روز عاشورا، به جدا شدن بخشی از همراهان جنبش از آن کمک کردند. از جمله در بخشی از بیانیه میرحسین موسوی که پس از عاشورای هشتاد و هشت صادر شد، آمده بود: «در روز عاشورا شعارها و حرکاتی مشاهده شده که به صورت افراط غیرقابل قبول بوده است.»
برخلاف ادعای این عنصر نفوذی و فراری، موسوی در بیانیه خود، از حرمت‌شکنان، به ساحت امام حسین(ع) به عنوان «مردمان خداجو» دفاع کرد؛ و این در حالی است که در میان آنها اعضای سازمان منافقین و فرقه صهیونیستی- انگلیسی بهائیت بازداشت شد.
واحدی در ادامه می‌افزاید: اگر چه در عاشورای88، افتراق در جنبش سبز آغاز شد، اما حوادث آن روز و پیامدهای آن را نمی‌توان مهم‌ترین عامل چند دستگی در جنبش دانست. بزرگ‌ترین ‌معضل در این جنبش، یک‌نام بود: «روح الله خمینی». در واقع، هرگاه ادعاهای جنبش سبز با این نام برخورد می‌کرد دچار بن‌بست می‌شد. حامیان جنبش سبز از خامنه‌ای شکایت می‌کردند، اما نمی‌توانستند در مورد ریشه اصلی خودکامگی‌های او سخن بگویند. پس از عاشورای ۸۸ در گفت‌وگوبا صدای آمریکا، موسوی و کروبی را مخاطب قرار دادم و از آنها پرسیدم‌: «برای ولایت مطلقه فقیه، چه سهمی در خودکامگی خامنه‌ای قائل هستند؟»
البته در هنگام طرح سؤال مطمئن بودم که مخاطبان من امکان پاسخگویی نخواهند داشت، اما هدف از طرح سؤال، هشداربرای نسل دوم و سوم اصلاح‌طلبان بود که «نمی‌توان هم ‌خمینیست بود هم‌ از خامنه‌ای شکایت کرد.» همین افراد در مواجهه با کشتار تابستان ۶۷ [اعدام منافقین]، زبان بسته بودند زیرا آمرِ اصلی آن‌، روح الله خمینی بود. فضای ایجاد شده پس از آغاز جنبش سبز سؤالاتی ایجاد کرد. اغلب این پرسش‌ها به‌صورت مستقیم یا غیر مستقیم ‌به دوران ده‌ ساله رهبری روح الله خمینی مربوط می‌شد.
مُهره‌های اصلی جنبش سبز که با حسرت از «دوران طلایی امام» سخن می‌گفتند ، برای پرسش‌ها پیرامون شباهت‌های رفتاری و حتی الگوبرداری خامنه‌ای از خمینی پاسخی نداشتند.
واحدی می‌نویسد: همین تناقض، روزبه‌روز بر ریزش‌ها در جنبش سبز افزود. ده سال پس از آغاز جنبش سبز، اکنون با جرات می‌توان گفت که بسیاری از همراهان اولیه جنبش، راه خود را جدا کرده‌اند. باید اذعان کرد که از جنبش سبز نیز، جز نامی باقی نمانده است. بر این باورم که اگر چه ده سال از جنبش سبز می‌گذرد، اما نمی‌توان این جنبش را « ده ساله» نامید. با همه احترامی که برای سران محصور جنبش و زندانیان جنبش قائلم، آن جنبش را پیوسته به تاریخ می‌دانم و احیای آن را منتفی. کاهش تدریجی حساسیت‌ها نسبت به حصر سران جنبش، بهترین دلیل برای اثبات مدعای این یادداشت است.
ادعاهای واحدی در حالی است که سایت جرس (ارکان جنبش سبز وابسته به کدیور) 5 خرداد 92 در مقاله‌ای با عنوان «آیت‌الله خمینی در برابر خمینی»، به نفاق سران فتنه سبز پرداخت و خواستار انتقام از امام و رهبری به واسطه تحریف مکتب امام(ره) شد. جرس نوشته بود: «گذار در ایران بر گسل عمیق شدن شکاف میان شاگردان و اطرافیان درجه اول آیت‌الله خمینی رخ می‌دهد؛ دسته‌ای با محوریت آقای خامنه‌ای که خود شاگرد آقای خمینی بود، به همراه کسانی چون آقای جنتی، و دسته دیگر، در عوض چند سال است به دموکراسی‌خواهی نزدیکتر می‌شوند، مهم‌ترین افراد در این دسته دوم میرحسین موسوی ، مهدی کروبی، هاشمی رفسنجانی ، سید محمد خاتمی و بیت ‌آیت‌الله خمینی هستند. به نظر می‌رسد استراتژی باید مانور دادن بر روی این شکاف باشد. باید کمک کرد که تمایز این دو دسته هر روز واضح‌تر و به تمایز طرفدار استبداد- طرفدار دموکراسی بدل شود. در این دید نباید با آیت‌الله خمینی همان معامله‌ای را کرد که با آقای خامنه‌ای می‌کنیم. آقای خمینی را باید به عنوان بخشی از تاریخ این کشور نقد کرد، منتها توجه کرد که او به همراه بیتش همچون متنی است که دو قرائت هرمنوتیکی کاملاً متضاد از آن می‌شود کرد. البته که دموکراسی تعریف مشخصی دارد و یحتمل دموکراسی دینی بی‌معناست. با این حال آقای خمینی و مجموعه سخنان او در سیاست ایران در وضعیت کنونی حکم متن مقدس قرآن یا انجیل برای مسلمانان یا مسیحیان را دارند. یک راه برخورد با این متون این است که نگاهی ذات‌گرا به قرآن یا انجیل داشته باشیم و بگوییم این متون کلاً تولید‌کننده خشونت‌اند، یک راه دیگر هم این است که همچون نواندیشان دینی بر آیات انسانگرایانه این متون مقدس بیشتر تأکید کنیم و به عنوان مثال آیات طرفدار جهاد و خونریزی را تأویل کنیم. در یک جامعه مذهبی روش دوم بیشتر جواب می‌دهد. محتملاً در وضعیت خاص ایران تا اطلاع ثانوی، «آیت‌الله خمینی» حکم متن مقدسی را دارد که باید آن را به نفع دموکراسی تأویل کرد. هیچ اندیشیده‌ایم چرا عده زیادی در میان اندیشمندان دنیا از لاک گرفته تا مارتین لوترکینگ و سروش و مجتهد شبستری کوشیده‌اند بگویند دین با دموکراسی یا حقوق بشر سازگار است، به‌جای اینکه بر تضاد این دو به نحوی ذلت‌گرایانه انگشت نهند؟ یکی از توجیه‌های مهم این رویکرد آن است که توجه شود دین از منظر هویتی برای بسیاری از انسانها مهم است و بر این اساس بهتر است دموکراسی خواهان یا حقوق بشر دوستان به جای آنکه خود را در برابر دین قرار دهند، از نیروی آن استفاده کنند. هکذا است داستان آقای خمینی در وضعیت بغرنج کنونی ما در ایران. در این نظر قرار نیست دموکراسی را با معیار سخنان آقای هاشمی و خاتمی بسنجیم. البته که دموکراسی معیارهایی مستقل دارد. بلکه قرار است کوشش کنیم شکاف را عمیق‌تر کنیم. در این نگاه اصلاح‌طلبانی چون هاشمی یا خاتمی را در حال شدن و تغییر نگریسته می‌شوند نه هویت‌هایی لزوماً ثابت. تغییرات میرحسین و کروبی و رهنورد پس از جنبش سبز بهترین مثال‌های امکان چنان تغییری است».
در عین حال مجید محمدی از اعضای فراری حلقه کیان، آبان 88 درباره علت بن‌بست فتنه سبز در وبسایت رادیو فردا تصریح کرد: اسلامگرایی (و نه ولایت فقیه با قانون رسمی در پوی» جدی‌ترین مانع و بزرگ‌ترین مخاطره در برابر جنبش سبز است.»

بی‌بی‌سی و حسام آشنا در سریال آمریکایی به هم رسیدند
شبکه دولتی انگلیس همزمان با حسام‌الدین آشنا، به تحسین سریال آمریکایی چرنوبیل پرداخت.
اخیرا حسام‌الدین آشنا مشاور رئیس‌جمهور خواستار تماشا و عبرت گرفتن سریال چرنوبیل شده که می‌پرسد تاوان دروغ چیست. او همچنین نوشت: حرف این است که برای پیشگیری از بحران و در حین مدیریت بحران، بیش از هر چیز با مشکلات ارتباطی مواجه خواهیم شد و تنها تدبیر کارگشا، مشورت و حراست و دقت و خوب گوش‌دادن بر کسانی است که از دانش و تجربه کافی برخوردارند.
جالب اینکه برخی مدیران ارشد و مشاوران دولتی، مصداق تاکید و‌اشاره مشاور رئیس‌جمهور در خلاف‌گویی، پنهان‌کاری، گوش نسپردن به مشورت‌ها و نقدها، - حتی در حد وقت ندادن به مدیران زیردست- هستند.
اما مسئله مهم‌تر این است که چرا آمریکایی‌ها برای هیروشیما و ناکازاکی فیلم نمی‌سازند و برای حادثه اتمی چرنوبیل سریال می‌سازند و در سطح جهانی منتشر می‌کنند؟ عجیب‌تر زمانی است که یک مشاور دولتی در ایران از چنان سریال‌سازی‌هایی استقبال می‌کند؛ تخطئه و پرخطر‌نمایی برنامه هسته‌ای!!
عجیب‌تر اینکه شبکه دولتی انگلیس هم ضمن استقبال از سریال چرنوبیل نوشت: «مجموعه تلویزیونی «چرنوبیل» که به تازگی از شبکه HBO پخش شده، بحث و جدل در‌باره انرژی هسته‌ای را دوباره داغ کرده است. البته به ظاهر این سریالی است در نقد سیستم مدیریتی شوروی سابق و نه لزوما در‌باره سود و زیان انرژی هسته‌ای. اما به هر حال هول و ولای حاکم بر تک تک لحظات هر پنج قسمت این مجموعه مخاطب را نسبت به این نوع انرژی هراسان می‌کند. تاکید مدام بر خطر انفجار یک نیروگاه هسته‌ای عملا سریال چرنوبیل را می‌تواند در ژانر ترسناک قرار دهد. موفقیت این مجموعه غافلگیر‌کننده بوده است.»
پرسش بزرگ اما به هر حال این است که انرژی هسته‌ای بالاخره آری یا نه؟ برای پاسخ به این پرسش می‌توانیم برگردیم به جانمایه اصلی سریال چرنوبیل: اینکه ریسک بالای استفاده از این نوع انرژی به منافع آن نمی‌ارزد.
با هر مقدار مراقبت و رعایت استانداردهای ایمنی بالاخره ممکن است حادثه‌ای همچون چرنوبیل گستره وسیعی از کره زمین را به کام مرگ بکشد.
بی‌بی‌سی می‌افزاید: موافقان انرژی هسته‌ای در رد این انگاره می‌گویند نسل جدید نیروگاه‌های هسته‌ای استاندارد و سیستم ایمنی کاملا متفاوتی با نیروگاه چرنوبیل دارند. آن نیروگاه حتی نسبت به استاندارد عقب مانده آن زمان هم ناایمن و نامناسب بوده است. در عین حال این تردید و نگرانی همیشه باقی است: امکان ایمن‌سازی مطلق و صددرصد هرگز وجود ندارد. و به هر حال وجود یک نیروگاه هسته‌ای در هر منطقه‌ای به معنای مهیب‌ترین خطر محتمل برای آن منطقه است. با درصد وقوع خیلی کم، اما ریسک بسیار بزرگ در صورت وقوع. و البته اینکه همه انرژی هسته‌ای را می‌خواهند اما همه قادر به تامین بالاترین استاندارد ایمنی نیستند. بی‌بی‌سی فارسی در پایان -بی‌آنکه مخاطب خود را دولتمردان انگلیسی به‌عنوان دارندگان و سازندگان بمب اتمی قرار دهد- می‌نویسد: هر کشوری باید بسته به اقتضائات سرزمینی خود راه خویش را برای یک برنامه جامع «مهار گرمایش جهانی» و «انطباق با تغییرات اقلیمی» پیدا کند. چاره کار در این باره سپردن بازی به دانشمندان و اعتماد به آنهاست. بر عکس باید دامنه تصمیم‌سازی سیاستمداران را محدودتر کرد. شاید هم در نهایت سریال چرنوبیل می‌خواهد به همین نتیجه برسد. سریالی که به واقع عمدتا در‌باره دروغگویی مدام سیاستمداران است. حتی در حوزه حساسی مثل انرژی هسته‌ای. می‌گوید به آنها اعتماد نکنید. هرگز.

آرمان: بطحایی قربانی سهم‌خواهی حزب اعتدال و توسعه شد
یک روزنامه اصلاح‌طلب و همسو با دولت تصریح کرد وزیر مستعفی آموزش و پرورش تحت فشار برخی دولتمردان برای تحمیل مدیران به وی بوده است.
آرمان به قلم محمود صادقی نوشت: سیدمحمد بطحایی شخصیتی بود که سال‌ها در حوزه ستادی وزارت آموزش و پرورش بوده و انتظار می‌رفت بتواند بر مشکلات فایق آید، اما چنین نشد به‌نظر می‌رسد ریاست جمهوری برای جایگزینی باید از نیروهای تراز اول و کارآمد استفاده کرده و بر ملاحظات سیاسی فایق آید. برخی گزینه‌هایی که برای تصدی پست وزارت آموزش و پرورش مطرح می‌شوند، نشان از ملاحظات کسانی دارد که دیدگاه حزبی اعتدال و توسعه‌ای دارند و به‌نظر می‌رسد چنین نگاهی خطرزا باشد. از این زاویه که افراد بعضاً ضعیف هم در بین این گزینه‌ها دیده می‌شوند که وابستگی حزبی آنها روشن است و از جانب برخی این افراد به سیدمحمد بطحایی تحمیل شده بودند شگفت‌آور است که این افراد جزو گزینه‌های جایگزین مطرح می‌شوند. اگر این رویکرد برای جایگزینی وزیر غلبه کند، نه تنها وزارت آموزش و پرورش بلکه کلیت دولت را در معرض مخاطره قرار می‌دهد.  مسأله معلمان مسأله‌ای سیاسی نیست، مسأله معلمان و آموزش و پرورش مسأله‌ای مدیریتی، صنفی و گره‌خورده با مطالبات فرهنگیان است. اشخاصی که در سیستم نه‌چندان کارآمد فعلی بتوانند تحولآفرین بوده و نگاه توسعه‌گرایانه داشته و از خلاقیت برخوردار باشند و در لاک محافظه‌کاری نباشند، ارجحیت تمام دارند.